گزارش فرانسوی

تاریخ ارسال : 1400/10/27

در مصاحبه ای با Charente Libre در سال 2019، وس اندرسون گفت که فیلم جدید او، "The French Dispatch" توضیح دادن آن آسان نیست.

در مصاحبه ای با Charente Libre در سال 2019، وس اندرسون گفت که فیلم جدید او، "The French Dispatch" توضیح دادن آن آسان نیست. او درست می گوید، اینطور نیست، و هر توضیحی آن را به گونه ای تجزیه می کند که حتی نامفهوم تر به نظر می رسد. مثل این است که یک ساعت را جدا کنید تا ببینید چگونه کار می کند، و با این کار دیگر نمی دانید ساعت چند است. یک ساعت استعاره مناسبی از سبک اندرسون است که در همه فیلم‌های او وجود دارد، اما در اینجا تا حد زیادی. «The French Dispatch» که از مجموعه‌ای گیج‌کننده از قطعات کوچک متقاطع متقاطع تشکیل شده است، بی‌امان به جلو حرکت می‌کند، هرگز برای نفس کشیدن متوقف نمی‌شود و به سختی برای تأمل مکث می‌کند. «The French Dispatch» فاقد برخی از ویژگی‌های دوست‌داشتنی‌تر از ویژگی‌های قبلی‌اش است - جنجال‌های مدرسه مقدماتی «راشمور»، پویایی خانوادگی صمیمی «The Royal Tenenbaums» و «The Darjeeling Limited» یا «طلوع ماه» با محوریت بچه‌ها. پادشاهی." در مقابل، «فرانسه اعزامی» تماشاگر را در یک فاصله نگه می دارد و فیلم قوی تری برای آن است. تماشای اندرسون که وسواس خود را تا مرزهای بیرونی دنبال می کند (تصور اینکه چقدر می تواند جلوتر برود سخت است) جذاب است. شاید توضیح این فیلم سخت باشد، اما تماشای آن بسیار سرگرم کننده است. این یک فیلم هذیان‌آمیز سریع درباره دنیایی است که تغییر نمی‌کند بسیار کند.

در «فرانسه اعزام»، موضوع وسواس اندرسون («شیء» یک کلمه کلیدی است) نیویورکر است، به ویژه نیویورکر در زمان بنیانگذار/ویراستار سختگیر هارولد راس، و فهرست دلهره آور نویسندگان او - جیمز توربر. ، ای جی لیبلینگ، جوزف میچل، روزاموند برنیر، جیمز بالدوین - که همگی از نظر موضوع و فرآیند آزادی عمل زیادی داشتند، اما در یک اینچ از زندگی خود ویرایش شدند تا نثرشان را با سبک خانه تهاجمی نیویورکر هماهنگ کنند.

نیویورکر داستانی The French Dispatch نام دارد که در یک شهر کوچک فرانسوی به نام Ennui-sur-Blasé منتشر شد، اگرچه در لیبرتی، کانزاس، جایی که سردبیر آرتور هویتزر، جونیور (بیل موری) متولد و بزرگ شد، شروع شد. (در یکی از بسیاری از لحظات "A-ha" چیزهای بی اهمیتی که در سراسر آن پاشیده شده است: مجله در ابتدا پیک نیک نام داشت. نمایشنامه نویس ویلیام اینج، که بیشتر به خاطر نمایشنامه پیک نیک خود در سال 1953 مشهور است، در ایندیپندنس، کانزاس به دنیا آمد. آزادی، استقلال، متوجه می شوید؟ هیچ کدام از اینها معنی ندارد، اما اگر آن را بردارید سرگرم کننده است.) هاویتزر توسط کارکنانی وفادار احاطه شده است که بر جمعی از نویسندگان عجیب و غریب نظارت می کنند، همه مشغول تکمیل قطعات برای شماره آینده هستند. «The French Dispatch» به زندگی این شخصیت‌ها نمی‌پردازد، بلکه بر روی کار آنها تمرکز می‌کند، و ساختار فیلم همان شماره‌ای از مجله است که به معنای واقعی کلمه وارد صفحات می‌شوید و سه داستان مجزا را «می‌خوانید». اما ابتدا، سکانس آغازین به سبک ژاک تاتی وجود دارد، که به وضوح یک ریف بر روی قطعه اصلی The New Yorker، "The Talk of the Town" است، همراه با Herbsaint Sazerac (اوون ویلسون، شاداب با کلاه بره سیاه و یقه یقه اسکی) دوچرخه سواری در Ennui- sur-Blasé، مناظر را به ما نشان می‌دهد (و مستقیماً با دوربین صحبت می‌کند و باعث برخی برخوردهای ناگوار می‌شود).

اولین داستان مجله به موزس روزنتالر (بنیسیو دل تورو)، هنرمند نابغه ای می پردازد که به خاطر قتل به حبس ابد محکوم می شود و با سیمون (لئا سیدوکس)، موزه، مروج و نگهبان زندان خود درگیر یک رابطه عاشقانه است. آدرین برودی نقش جولیان کادازیو، نماینده موزس در دنیای هنر هیفالوتین را بازی می‌کند، که برای رساندن کار موزس به آنجا تلاش می‌کند. داستان دوم پانتومیم عجیبی از تظاهرات دانشجویی سال 1968 در پاریس است که با پاستیچ گداردی ارائه شده است، با تیموته شالامه در نقش زفیرلی، یک انقلابی بداخلاق (نوع دیگری هم وجود دارد؟) و فرانسیس مک دورمند در نقش لوسیندا کرمنتز، نویسنده فرانسوی دیسپچ که وقتی او خودش را وارد داستان می کند، عینیت به خطر می افتد. (این بخش به وضوح از پوشش سال 1968 ماویس گالانت از اعتراضات برای نیویورکر، "رویدادهای ماه می: یک دفترچه یادداشت پاریس" الهام گرفته شده است.) داستان پایانی تلاش نویسنده روباک رایت (جفری رایت) را نشان می دهد - ترکیبی از جیمز. بالدوین و ای جی لیبلینگ (با پرتاب کمی M.F.K. فیشر) - برای معرفی یک سرآشپز افسانه ای به نام نسکافیر (استیو پارک)، که جادوی خود را در آشپزخانه اداره پلیس انجام می دهد. هر داستان با سبک خاص خود روایت می‌شود، و اندرسون از انیمیشن، گرافیک، طبیعت بی‌جان، جناس‌های بصری و گگ‌ها استفاده می‌کند، که همگی توسط رشته موسیقی الکساندر دسپلات و حس یک‌نگر اندرسون از مأموریت در کنار هم قرار دارند.

تعداد بسیار کمی از فیلمسازان به اندازه وس اندرسون اثر انگشت دارند. (یک کتاب کامل به نام تصادفاً وس اندرسون وجود دارد که از عکس‌هایی از سراسر جهان از ساختمان‌ها و مناظر شبیه عکس‌های اندرسون تشکیل شده است.) دو چیز وجود دارد که او را وسواس می‌کند: اشیا و نوستالژی. اشیاء معمولی روزمره در متن دنیای دیورامای کوچک شده اندرسون دگرگون می شوند. او به اشیا همانگونه می نگرد که هنرمند جوزف کرنل به آنها می نگریست. کرنل یک گردآورنده وسواسی چیزهایی بود که «آشغال» تلقی می‌شد (تیله‌ها، نقشه‌های قدیمی، کوزه‌های شیشه‌ای کوچک)، آشغال‌هایی که وقتی در جعبه‌های معروف او قرار می‌گرفت به طلسم‌های جادویی تبدیل می‌شد. فتیشیسم کرنل آپا است رانت در کار خود، همه را کمی آزاردهنده به روش های واقعا زیبا. مرز باریکی بین وسواس و فتیشیسم وجود دارد، اما در هنر این خط ظریف چندان اهمیتی ندارد. اشیاء اندرسون از توجه دقیق او می درخشند: او به تک تک آنها اهمیت می دهد. خطی از «تصویر دوریان گری» به ذهن خطور می کند: "فقط افراد کم عمق هستند که از روی ظاهر قضاوت نمی کنند. راز واقعی جهان قابل مشاهده است، نه نامرئی." اندرسون راز را در مرئی درک می کند.