تلقین

تاریخ ارسال : 1400/10/22

گفته می شود کریستوفر نولان ده سال برای نوشتن فیلمنامه خود برای «Inception» وقت صرف کرده است. این باید تمرکز خارق‌العاده‌ای داشته باشد

گفته می شود کریستوفر نولان ده سال برای نوشتن فیلمنامه خود برای «Inception» وقت صرف کرده است. این باید تمرکز خارق‌العاده‌ای داشته باشد، مانند بازی شطرنج با چشم‌بند هنگام راه رفتن روی سیم تنگ. قهرمان فیلم یک معمار جوان را با به چالش کشیدن او برای ایجاد یک پیچ و خم آزمایش می کند و نولان ما را با پیچ و خم خیره کننده خودش آزمایش می کند. ما باید به او اعتماد کنیم که او می تواند ما را از طریق آن هدایت کند، زیرا بیشتر اوقات ما گم شده و سرگردان هستیم. نولان باید این داستان را بارها و بارها بازنویسی کرده باشد و متوجه شده باشد که هر تغییری در کل بافت اثر موجی دارد.

داستان را می توان در چند جمله گفت یا اصلاً گفت. در اینجا فیلمی است که در برابر اسپویل مصون است: اگر می دانستید چگونه به پایان رسید، چیزی به شما نمی گفت مگر اینکه بدانید چگونه به آنجا رسیده است. و اینکه به شما بگوییم چگونه به آنجا رسیده است باعث گیج شدن می شود. این فیلم همه چیز در مورد فرآیند است، در مورد مبارزه با راه ما از طریق صفحات پوشیده از واقعیت و رویا، واقعیت در رویا، رویاهای بدون واقعیت. این یک شعبده بازی نفس گیر است و نولان ممکن است «یادگاری» (2000) خود را یک گرم کردن تلقی کرده باشد. او ظاهراً این فیلمنامه را هنگام فیلمبرداری آن شروع کرده است. این داستان مردی بود که حافظه کوتاه مدتی از دست داده بود و داستان برعکس روایت می شد.

تماشاگر «آغاز» نیز مانند قهرمان آن فیلم در زمان و تجربه سرگردان است. ما هرگز نمی توانیم کاملاً مطمئن باشیم که رابطه بین زمان رویایی و زمان واقعی چیست. قهرمان توضیح می دهد که شما هرگز نمی توانید شروع یک رویا را به یاد بیاورید و رویاهایی که به نظر می رسد ساعت ها را در بر می گیرند ممکن است فقط مدت کوتاهی دوام بیاورند. بله، اما وقتی خواب می بینید این را نمی دانید. و اگر در رویای مرد دیگری باشید چه؟ چگونه زمان رویایی شما با او هماهنگ می شود؟ واقعا چی میدونی؟

کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی از بالاترین درجه است. او در ذهن مردان دیگر نفوذ می کند تا ایده های آنها را بدزدد. اکنون او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام می شود تا برعکس این کار را انجام دهد: برای معرفی یک ایده به ذهن رقیب، و آنقدر خوب انجامش دهد که فکر می کند این ایده متعلق به خودش است. این هرگز قبلا انجام نشده است. ذهن ما نسبت به ایده های خارجی به همان اندازه هوشیار است که سیستم ایمنی ما نسبت به عوامل بیماری زا. مرد ثروتمندی به نام سایتو (کن واتانابه) به او پیشنهادی می دهد که نمی تواند رد کند، پیشنهادی که به تبعید اجباری کاب از خانه و خانواده پایان می دهد.

کاب تیمی را تشکیل می دهد و در اینجا فیلم بر رویه های کاملاً تثبیت شده همه فیلم های سرقت تکیه می کند. ما با افرادی ملاقات می کنیم که او باید با آنها کار کند: آرتور (جوزف گوردون-لویت)، همکار قدیمی او. ایمز (تام هاردی)، استاد فریب. یوسف (دیلیپ رائو)، شیمیدان چیره دست. و یک استخدام جدید وجود دارد، آریادنه (الن پیج)، یک معمار جوان باهوش که در ایجاد فضاها اعجوبه ای است. کاب همچنین با پدرشوهرش مایلز (مایکل کین) که می داند چه می کند و چگونه این کار را انجام می دهد، به سراغ پایگاه می رود. این روزها مایکل کین فقط باید روی یک صفحه ظاهر شود و ما فرض می کنیم که او از هر شخصیت دیگر عاقل تر است. این یک هدیه است.

اما صبر کن چرا کاب برای ایجاد فضا در رویاها به یک معمار نیاز دارد؟ او برای او توضیح می دهد. همانطور که همه ما می دانیم رویاها دارای معماری در حال تغییر هستند. جایی که به نظر می رسد ما راهی برای جابجایی دارد. مأموریت کاب تلقین (یا تولد یا چشمه) یک ایده جدید در ذهن یک میلیاردر جوان دیگر، رابرت فیشر جونیور (کیلین مورفی)، وارث امپراتوری پدرش است. سایتو از او می خواهد که ایده هایی را آغاز کند که منجر به تسلیم شدن شرکت رقیبش شود.

کاب به آریادنه نیاز دارد برای ایجاد یک فضای پیچ و خم فریبنده در رویاهای فیشر به طوری که (من فکر می کنم) افکار جدید می توانند به طور غیرقابل درک به درون خود بلغزند. آیا تصادفی است که آریادنه به خاطر زنی در اساطیر یونانی که به تئوس کمک کرد از هزارتوی مینوتور فرار کند، نامگذاری شده است؟

کاب آریادنه را در مورد دنیای نفوذ رویاها، هنر کنترل رویاها و هدایت آنها آموزش می دهد. نولان از این به عنوان وسیله ای برای آموزش ما نیز استفاده می کند. و همچنین به‌عنوان مناسبتی برای برخی از جلوه‌های ویژه شگفت‌انگیز فیلم، که در تریلر بی‌معنا به نظر می‌رسیدند اما اکنون درست در آن جا می‌شوند. برای من تأثیرگذارترین اتفاق در پاریس (یا به نظر می‌رسد) رخ می‌دهد، جایی که شهر به معنای واقعی کلمه به خود می‌چرخد. یک رول کاشی مشمع کف اتاق.

محافظ فیشر هر تعداد محافظ اسلحه‌دار هستند که ممکن است مانند معادل ذهنی آنتی‌بادی‌ها کار کنند. آنها به طور متناوب واقعی و فیگوراتیو به نظر می رسند، اما هر کدام که باشند، منجر به درگیری های زیاد با اسلحه، صحنه های تعقیب و گریز و انفجار می شوند، که این روزها شیوه ای است که فیلم ها درگیری را به تصویر می کشند. نولان آنقدر ماهر است که مرا درگیر یکی از تعقیب و گریزهایش کرد، زمانی که فکر می‌کردم نسبت به صحنه‌هایی که بسیار استاندارد شده‌اند مصون هستم. این به این دلیل بود که برایم مهم بود که چه کسی تعقیب و تعقیب می شود.

اگر اصلاً تبلیغاتی برای فیلم دیده‌اید، می‌دانید که معماری آن راهی برای نادیده گرفتن جاذبه دارد. ساختمان ها کج می شوند. کویل خیابان ها شخصیت ها شناور هستند. همه اینها در روایت توضیح داده شده است. این فیلم یک هزارتوی گیج کننده بدون خط میانی ساده است و مطمئناً الهام بخش تجزیه و تحلیل واقعاً بی پایان در وب خواهد بود.

نولان با یک رشته احساسی به ما کمک می کند. دلیل انگیزه کاب برای به خطر انداختن خطرات اولیه این استبه دلیل غم و اندوه و گناهی که شامل همسرش مال (ماریون کوتیار) و دو فرزندشان می شود. بیشتر نخواهم گفت (به نوعی، نمی توانم). کوتیار به زیبایی همسر را به شکلی ایده آل تجسم می کند. گفتن اینکه آیا ما خاطرات کاب را می بینیم یا رویاهای او دشوار است - حتی، به معنای واقعی کلمه، در آخرین شات. اما او باعث می شود مال به عنوان یک آهنربای عاطفی عمل کند و عشق بین آن دو یک ثابت عاطفی در دنیای کاب ایجاد می کند که در غیر این صورت بی وقفه در حال تغییر است.

«آغاز» به نوعی برای بیننده کار می کند، مثل اینکه خود دنیا برای لئونارد، قهرمان «ممنتو» کار کرد. ما همیشه در حال هستیم. در حین دریافت اینجا، یادداشت هایی را یادداشت کرده ایم، اما کاملاً مطمئن نیستیم که اینجا کجاست. با این حال، مسائل مربوط به زندگی، مرگ و قلب درگیر است - اوه، و آن شرکت های چند ملیتی، البته. و نولان قبل از استفاده از صحنه های خوش ساخت از جاسوسی یا جاسوسی، از جمله طرحی هوشمندانه روی 747 (حتی توضیح می دهد که چرا باید یک 747 باشد) مکث نمی کند.

این روزها اغلب به نظر می رسد که فیلم ها از سطل بازیافت می آیند: دنباله ها، بازسازی ها، فرانچایزها. "Inception" کار سختی انجام می دهد. این کاملاً اصلی است، از پارچه‌های جدید بریده شده است، و در عین حال با اصول اولیه فیلم‌های اکشن ساختار یافته است، بنابراین احساس می‌کند که منطقی‌تر از (احتمالاً) آن است. فکر می‌کردم حفره‌ای در «ممنتو» وجود دارد: مردی که حافظه کوتاه‌مدت دارد چگونه به یاد می‌آورد که حافظه کوتاه‌مدتش را از دست داده است؟ شاید در "Inception" نیز سوراخی وجود داشته باشد، اما من نمی توانم آن را پیدا کنم. کریستوفر نولان «بتمن» را دوباره اختراع کرد. این بار او چیزی را دوباره اختراع نمی کند. با این حال، تعداد کمی از کارگردانان تلاش خواهند کرد تا «Inception» را بازیافت کنند. فکر می کنم وقتی نولان از هزارتو خارج شد، نقشه را دور انداخت.