تاریخ ارسال : 1400/10/18
رد سیاه پوش از بیابان فرار کرد و تفنگچی هم به دنبالش آمد. با این خط آغازین عالی، یک وسواس برای میلیونها خواننده سری کتابهای استیون کینگ که در نهایت به عنوان برج تاریک شناخته میشوند آغاز شد.
مرد سیاه پوش از بیابان فرار کرد و تفنگچی هم به دنبالش آمد. با این خط آغازین عالی، یک وسواس برای میلیونها خواننده سری کتابهای استیون کینگ که در نهایت به عنوان برج تاریک شناخته میشوند آغاز شد. اولین کتاب در واقع The Gunslinger نام داشت و حجم نسبتاً کوچکی از علمی تخیلی/فانتزی درخشان بود که از تصاویر نمادین برای شروع ساختن دنیایی استفاده می کرد که به اندازه دنیای خلق شده توسط جورج آر آر مارتین یا جی آر آر تالکین غنی می شد. در طول چند کتاب بعدی - The Drawing of the Three, The Wastelands, and Wizard and Glass - کینگ برخی از بهترین نوشته های خود را انجام داد (این مجموعه در واقع به هفت کتاب و یک سری کمیک کشیده می شود، اما این کوارتت اولیه است که دارای یک جایگاه ویژه ای در قلب من است). من فقط به همه اینها اشاره می کنم تا شکست "برج تاریک" را که مدت ها به تأخیر افتاده در منظر درستی قرار دهم: این فقط یک فیلم متوسط نیست - اگرچه قطعاً همین است - فرصتی تلف شده برای تحقق وعده است. از آن خط افتتاحیه مربوط به 35 سال پیش.
«برج تاریک» که درگیر فیلمبرداریهای مجدد و شایعات نمایشهای آزمایشی ضعیف بود، زمانی به نظر میرسید که یکی از برجستهترین شکستهای سال ۲۰۱۷ باشد. همانطور که هست، بیشتر فراموششدنی است تا نفرتانگیز، نوعی از فیلم که گهگاه با یادآوری آنچه میتوانست باشد، نمک به زخمهای شما میپاشد، اما عمدتاً در حین پخش از خاطرهها محو میشود. دو نفر اول اینجا - ادریس البا و متیو مککانهی - در این نقشهای نمادین به خوبی کار میکنند، و شما فقط میخواهید آنها را انتخاب کنید و در فیلمی بهتر قرار دهید، فیلمی که به نظر نمیرسد در درهای بین تلاش برای راضی کردن هاردکور گیر کرده باشد. طرفداران سریال و تماشاگران سینما که هرگز نام رولند و والتر را نشنیده اند. با تلاش برای انجام هر دو، فیلم هیچ کدام را انجام نمی دهد.
مشکلات بلافاصله شروع می شود. احتمالاً کسی فکر میکرد که ساختن رولند، شخصیت عنوان کتاب اول، نقش اول فیلم اول، جمعیتشناختی کافی را برآورده نمیکند. و هالیوود وسواس زیادی با داستان های نوجوانانی دارد که رویاهای بد یا اسرار پنهان خود را کشف می کنند در واقع کلیدهای نجات جهان هستند. بنابراین، به جای داستان اصلی رولاند (که ظاهراً اکنون در یک سریال تلویزیونی با بازی البا نیز روایت خواهد شد)، قهرمان اصلی ما در اینجا واقعاً جیک چمبرز (تام تیلور) است، یک شخصیت اساسی در کتابهایی که در اینجا دوباره به عنوان یک نیو مشکلآفرین تصور میشود. نوجوان یورک بدون شخصیت واقعی. مانند تقریباً همه افراد در این فیلم، او یک وسیله است، راهی برای جلو بردن نمایشگاه برای رسیدن به زمان اجرای قراردادی.
در اینجا چیزی است که ما در مورد نسخه سینمایی جیک می آموزیم، که اساساً مانند بچه ای است که در حال خواندن «داستان بی پایان» است، زیرا دائماً سعی می کند به مخاطب توضیح دهد که چه اتفاقی می افتد. جیک رؤیاهای پیشگویانه ای از رولند تفنگدار (البا) و مرد سیاهپوش والتر (مک کانهی) دارد. او همچنین رویایی از یک برج عظیم دارد که می آموزیم اساساً نظم جهان را حفظ می کند. والتر میخواهد این برج را خراب کند و میداند که کودکی وجود دارد که میتواند به او کمک کند تا این کار را انجام دهد. البته، آن کودک جیک است، که به نظر می رسد همان قدرت مرد جوان در مرکز "درخشش" را دارد. او می تواند ذهن ها و چیزهایی از این قبیل را که والتر برای منفجر کردن برج مهار می کند، بخواند. «برج تاریک» مملو از ارجاعاتی برای کینگ آجیل است، از جمله، لحظهای که رولاند در حالی که به دنبال خروجی («رستگاری در شاوشنک») و اعداد «1408» بالای یک پورتال است، به پشت پوستر پینآپ نگاه میکند. . آیا به پورتال ها اشاره کردم؟ حواسم پرت شد. انجام این کار با این فیلم آسان است.
رولند، والتر و در نهایت جیک از طریق پورتال ها بین دنیاها رد می شوند. طولی نمیکشد که جیک و رولند با هم متحد میشوند، اما جیک این سوال را مطرح میکند که آیا رفیق جدیدش که تفنگدار است به او کمک میکند تا برج را نجات دهد یا اینکه فقط میخواهد از مرد سیاهپوش انتقام بگیرد. چند شخصیت دیگر در حاشیه این قطعه نازک داستان سرایی می چرخند، اما اساساً یک قطعه سه شخصیتی است.
و دو تا از آن شخصیت ها در واقع به خوبی تعریف شده اند. البا جاذبه خوبی را برای رولند به ارمغان می آورد که به خوبی با شخصیت جور در می آید، ترکیبی از مردی که توسط ارواح گذشته اش تسخیر شده است و برای انتقام گرفتن از آنها مجبور به انجام کاری می شود که درست است. و مککانهی در لبهای که آن را در نقش تبهکار میرقصد، آنقدر آن را مهار میکند که میتوان دید چقدر میتوانست با فیلمنامه و دیدگاه بهتری برای پروژه از او استفاده کند.
چون این برج در آنجا فرو می ریزد. "برج تاریک" توخالی است. بی روح است. این فیلمی است که هرگز به درستی نفهمید که میخواهد چه باشد، و بنابراین انتخاب شد که اصلاً چیزی نباشد. بدتر از همه، به وضوح توسط آن عکسبرداریهای مجدد گزارششده و ویرایشهای غربالگری آزمایشی از بین رفته است. صحنهای با یک دیو در خانهای وجود دارد که بهتازگی به پایان میرسد و بسیاری از مواد آخرین قسمت، جیک را نشان میدهد که به نظر میرسد بسیار نزدیکتر از زمان شروع فیلم به سن بلوغ میرسد. بخشهای طنز عجیب و غریب احساس میکنند که با هم ترکیب شدهاند و تلاش میکنند تا حد امکان مخاطب بیشتری پیدا کنند. و در حالی که برخی ممکن است ج انتقاد از آثار پوپولیستی تر استیون کینگ، این اتهامی است که هرگز نمی توان در برج تاریک لابی کرد. این کتاب ها بینش داشتند. دنیاها را خلق کردند. آنها از تصاویر نمادین برای کشف مضامین جاودانه استفاده کردند. «برج تاریک» آنقدر امن بازی میکند و ریسکهای کمی میپذیرد که بزرگترین گناهش این است که آن کتابهای سازنده هرگز برای بسیاری از مردم نبودند: فراموش شدنی.
بلاگ دانلود و نقد فیلم های روز دنیا
الهام نرجسی
نویسنده71
مقاله1400/09/29
تاریخ ایجاد