دانکرک

تاریخ ارسال : 1400/10/18

لاغر و جاه‌طلب، بی‌احساس و بمب‌افکن، بسیار مرد محور، حماسه کریستوفر نولان در جنگ جهانی دوم «دانکرک» بهترین و بدترین گرایش‌های کارگردان را به نمایش می‌گذارد.

لاغر و جاه‌طلب، بی‌احساس و بمب‌افکن، بسیار مرد محور، حماسه کریستوفر نولان در جنگ جهانی دوم «دانکرک» بهترین و بدترین گرایش‌های کارگردان را به نمایش می‌گذارد. وقتی به تجربه فکر می کنید، بهترین ها برنده می شوند و بدترین ها در خاطره خود فرو می روند - به شرطی که بخواهید «دانکرک» را به خاطر بسپارید، فیلمی که قرار است طاقت فرسا باشد و موفق شود. این فیلم که کمتر یک فیلم جنگی است و بیشتر یک تصویر فاجعه (یا بقا) است، یک اثر گروهی است که تخلیه سربازان انگلیسی را روایت می کند که در بندر و سواحل دانکرک فرانسه در اواخر ماه مه و اوایل ژوئن 1940 به دام افتاده بودند. با آلمانی‌ها، که نیروهای متفقین را عملاً به دریا رانده بودند و برای آخرین بار به نزدیکی خود نزدیک شدند.

اگر بخواهید فهرستی از هر فوبیایی که فکرش را می کنید تهیه کنید، پس از دیدن این فیلم باید کادرهای زیادی را علامت بزنید. ترس از ارتفاع، آتش، غرق شدن، فضاهای محصور، تاریکی، رها شدن - شما آن را نام ببرید، این ترس در تصاویر واضح کابوس‌وار فیلمبردار هویت ون هویتما نشان داده شده است. و اگر فیلم را در یکی از معدود سالن‌هایی ببینید که آن را با فرمت IMAX 70 میلی‌متری نمایش می‌دهند، به دلیل شکل غیرمعمول تصویر، این تجربه حتی فشرده‌تر و ظلم‌کننده‌تر خواهد بود. این نسبت به نسبت قدیمی «آکادمی» که در فیلم‌های ساخته شده در دهه‌های اولیه سینما رایج بود، نزدیک است: کروی، قد بلند به جای پهن. این بدان معناست که وقتی در کابین هواپیمای جنگنده ای هستید که به سمت آب شیرجه می زند، یا پشت سر یک پیاده نظام می دوید که از تک تیراندازهای آلمانی طفره می رود، ایده "دید تونل"، عبارتی که توسط بسیاری از بازماندگان فاجعه بیان می شود، روی صفحه زنده می شود.

این فیلم در بیشتر سینماها در قالب گسترده‌تری نمایش داده می‌شود، اما من شک دارم که این اثر کلی را کاهش دهد: این یک فیلم محرک است، بمب‌های بصری یا شنیداری را یکی پس از دیگری رها می‌کند، با کمی مکث برای تفکر در مورد آن. فقط به شما نشان داد تماشای آن احساس محاصره کردن است. این دوره ای بود که در آن قدرت نظامی آلمان رو به افزایش بود و امید برای بقای بریتانیا شروع به فروکش کرد. داستان دانکرک قبلاً در فیلم گفته شده است، به‌ویژه در فیلم سینمایی لزلی نورمن با همین عنوان در سال 1958، و هیچ کمبودی در فیلم‌های دیگر درباره نجات‌های میدان نبرد وجود نداشت. اما این یکی احساس متفاوتی دارد، عمدتاً به دلیل نحوه ساخت آن.

نولان که فیلمنامه فیلم را نیز نوشته است، شما را از فریم اول به وسط اکشن می اندازد و شما را در آنجا نگه می دارد. این یک مجموعه فیلم است که نه تنها از طریق نمایش بیشتر شخصیت‌هایش را مشخص نمی‌کند، بلکه به نظر می‌رسد که به آنها اجازه می‌دهد به‌طور ناشناس در سراسر صفحه در فاصله‌ای از فلای اسپک، گم شوند، در میان ازدحام جمعیت یا با دود یا آب ادغام شوند، افتخار می‌کند. صحنه‌ها گاهی اوقات برای دقیقه‌ها بدون دیالوگ شنیدنی پخش می‌شوند، اتفاقی نادر در سینمای تجاری که با این سطح بودجه ساخته می‌شود. حتی در فیلم‌های خود نولان که می‌خواهند روایت را از طریق نمایش کلامی عظیم توضیح دهند، نادرتر است. نولان و ون هویتما عکس‌هایی را طولانی‌تر از حد معمول نولان نگه می‌دارند، گاهی اوقات به اندازه‌ای طولانی هستند که به شما اجازه می‌دهند همه چیز را در کادر در نظر بگیرید و تصمیم بگیرید که چشم خود را کجا قرار دهید.

مانند پسر عموی بی قرار تر ترنس مالیک که در «خط قرمز نازک» تصویر رزمی را با فلسفه استعلایی آمیخته بود، یا رابرت آلتمن، که در فیلم هایی مانند «نشویل» و «شورت برش»، «دانکرک» پانورامای کوچکی از تمدن را ترسیم کرد. با هر فردی در آن ساحل و در هواپیماها و قایق‌های مجاور به‌عنوان بخشی از یک ارگانیسم جمعی رفتار می‌کند که به خاطر جزئیات زندگی‌نامه‌شان کمتر از نقش‌هایی که در درام تاریخ بازی می‌کنند، هر چند بزرگ یا کوچک باشند، جالب است. "دانکرک" همان چیزی است که من دوست دارم آن را تصویر مزرعه مورچه ها بنامم: این پرتره ای از یک جامعه یا گونه ای است که برای زندگی خود می جنگد. به شدت به وضعیت اسفبار افراد علاقه مند نیست، مگر اینکه آنها سعی در نجات خود یا دیگران داشته باشند. اگر هر از چند گاهی در مورد اینکه چه کسی کیست و چه چیزی چیست، گیج می شوید، می توانید مطمئن باشید که این یکی از ویژگی های روش های نولان است، نه یک اشکال (جناسی در نظر گرفته شده).

تام هاردی نقش خلبان جنگنده ای را بازی می کند که سعی می کند خلبانان آلمانی را قبل از اینکه بتوانند سربازان را بر روی زمین کتک بزنند و قایق ها را در بندر غرق کنند، از آسمان منفجر کند. او شاید ده‌ها خط دارد و بیشتر فیلم را پشت ماسک می‌گذراند، همانطور که در آخرین همکاری‌اش با نولان، «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» انجام داد. اما او به هر حال با در نظر گرفتن شخصیت به عنوان مجموع اعمال خود تأثیری قوی بر جای می گذارد. مارک رایلنس نقش یک غیرنظامی با پسران نوجوان را بازی می کند که مصمم است قایق بادبانی کوچک خود را به دانکرک هدایت کند و تا آنجا که می تواند مردم را نجات دهد. تعداد زیادی از این امدادگران خود منصوب در اطراف دانکرک وجود دارد. سازماندهی نهایی آنها در یکی از جسورانه ترین ناوگان غیرنظامی قرن بیستم به همان اندازه الهام بخش است که شما تصور می کنید. سه سرباز، که نقش یکی از آنها را هری استایلز بازی می‌کند، از شهر به سمت ساحل و روی یک اسکله طولانی که در اقیانوس امتداد دارد می‌روند. این تنها راهی است که قایق‌های بزرگ می‌توانند به اندازه کافی به ساحل نزدیک شوند تا افراد سرگردان را بگیرند. مسافران احتمالی دعا می‌کنند که بتوانند روی یک کشتی انباشته شوند و قبل از اینکه هواپیماهای آلمانی آنها را با گلوله پاره کنند از آن خارج شوند. اجازه می دهد یا بمب. برخی از شخصیت‌ها، از جمله Farrier هاردی و مارک داوسون از Rylance یا فرمانده بولتون کنت برانا، بالاترین رتبه افسر انگلیسی در صحنه، نام دارند. برخی دیگر تنها با ظاهر یا اعمال کلی خود شناخته می شوند، مانند کیلیان مورفی، که تنها به عنوان "سرباز لرزان" شناخته می شود. او توسط کاپیتان رایلنس از دریای یخی بیرون کشیده شده است و به شدت از خدمه می خواهد که از دانکرک دور شوند، نه به سمت آن.

این فیلم موانعی دارد. یکی ناشناس ماندن شخصیت هاست. فقط به این دلیل که یک گامبیت بخشی آگاهانه از طراحی فیلم است، به این معنی نیست که همیشه کار می کند، و لحظاتی وجود دارد که ممکن است تعجب کنید که آیا نگاه کردن به بازیکنان حمایت کننده به عنوان چیزی غیر از خوراک توپ تجلیل شده ممکن است به فیلمی به همان اندازه که از نظر احساسی قدرتمند است منجر شود. ظاهراً طاقت فرسا یکی دیگر از اشتباهات محاسباتی آهنگ هانس زیمر است، غوغای یونگی از طبل های پر رونق، آکوردهای مصنوعی ارتعاشی ناخوشایند و جلوه های سیمی که قدرت خود را با امتناع از ساکت شدن از دست می دهد، حتی زمانی که سکوت یا صدای جنگ محیطی ممکن است فقط باشد. به همان اندازه موثر یا بیشتر. استفاده بیش از حد از موسیقی زیمر در طول زندگی حرفه ای نولان یک موضوع بوده است، اما اینجا ممکن است موضوع بحث شود. موقعیت ها و تصاویر به قدری واضح هستند که اغلب به نظر می رسد که موسیقی در تلاش برای نجات فیلمی است که به کمک آن نیاز ندارد.

من بیشتر در مورد ساختار داستانی پیچیده فیلم بودم، اما زمانی که تأثیر درونی فیلم محو شد، آنجا بود که ذهنم سرگردان شد. مانند اکثر فیلم های نولان، «دانکرک» نیز درگیر ادراک نسبی زمان است. این در اینجا توسط مقطعی از لی اسمیت تاکید شده است. اسمیت تمام فیلم‌های نولان را از زمان «بتمن آغاز می‌کند» ویرایش کرده است - از جمله «بین‌ستاره‌ای» که به صراحت درباره این ایده است که زمان بسته به جایی که هستید، سریع‌تر یا آهسته‌تر می‌گذرد. «دانکرک» در عناوین آغازین فصل‌مانند خود به ما می‌گوید که یک داستان فرعی اصلی در یک هفته، دیگری در یک روز و دیگری در یک ساعت اتفاق می‌افتد. سپس فیلم به گونه‌ای بین آن‌ها حرکت می‌کند که زمان را برای تأثیر شاعرانه فشرده و گسترش می‌دهد – به‌نظر می‌رسد که پرواز هواپیما که احتمالاً سی ثانیه طول می‌کشد، دقیقاً به اندازه یک نجات دریایی که ساعت‌ها به طول انجامید، طول می‌کشد.

می توان ادعا کرد که این به معنای روشنفکری بیش از حد یک داستان قوی و ساده است. اما این کار نولان بود. از «دنبال کردن» و «یادگاری» به بعد، و اگر بگویم این فیلم برایم جذابیتی ندارد، دروغ می گویم، حتی اگر فیلم خاصی صحنه به صحنه برای من کار زیادی انجام ندهد. اغلب گفته شده است که تروما تلقی فرد از زمان را ویران می کند. این یکی از معدود آثاری است که می توانم به آن فکر کنم که این ایده را در طول یک ویژگی کامل در نظر می گیرد، نه فقط در سکانس های مستقل. (به طور مناسب، ستون فقرات امتیاز زیمر یک تیک تاک ساعت است.)

اگر کسی از من بپرسد که آیا این فیلم را دوست دارم، به او می گویم نه. از قسمت هایی از آن متنفر بودم و قسمت های دیگر را تکراری یا نیمه کاره دیدم. اما، شاید به طرز متناقضی، من آن را تحسین کردم، و از زمانی که آن را دیدم، دائماً به آن فکر می کردم. حتی جنبه‌هایی از «دانکرک» که به نظرم نمی‌رسند همگی یک قطعه هستند. این فیلمی از بینش و یکپارچگی است که در مقیاسی حماسی ساخته شده است، مجموعه ای از گزاره ها که با ماشین ها، بدن ها، آب دریا و آتش نمایش داده می شود. شایسته دیده شدن و بحث در مورد آن است. دیگه اینجوریشون نمیکنن هرگز انجام نداد، واقعا.