ریسک

تاریخ ارسال : 1400/10/18

از طرق مختلف، «ریسک»، نگاه صمیمی لورا پویتراس به جولیان آسانژ و دنیای ویکی لیکس، به عنوان قطعه همراه «Citizenfour»، مستند استادانه و برنده اسکار او درباره ادوارد اسنودن، عمل می کند

از طرق مختلف، «ریسک»، نگاه صمیمی لورا پویتراس به جولیان آسانژ و دنیای ویکی لیکس، به عنوان قطعه همراه «Citizenfour»، مستند استادانه و برنده اسکار او درباره ادوارد اسنودن، عمل می کند. هر دو فیلم از دسترسی فوق‌العاده پویتراس به سوژه‌هایش بهره می‌برند، اما تفاوت‌های قابل توجهی نیز بین آن‌ها وجود دارد.

برای یکی، «Citizenfour» در چند روزی که اسنودن گنجینه اسناد طبقه بندی شده خود را در اختیار پویتراس و دو روزنامه نگار دیگر قرار داد، در محوریت چند روزی بود که در هتلی در هنگ کنگ بود، تمرکز دقیق و بازگشایی فشرده یک فیلم تعلیق برتر را داشت. «ریسک» که پویتراس خیلی قبل از اینکه اسنودن با او تماس بگیرد شروع به فیلمبرداری کرد، وقایع هفت ساله را روایت می‌کند و بنابراین احساسی آرام‌تر و اپیزودیک‌تر دارد.

دوم اینکه اسنودن و آسانژ شخصیت های بسیار متفاوتی هستند. در حالی که اولی ایده آل گرا، اصولی و سرراست به نظر می رسد، دومی پیچیده، خودپسند و غافلگیرکننده است – اما نه کمتر جذاب یا مصمم برای تغییر جهان.

با این حال، سومین زمینه تفاوت، شاید ظریف‌ترین و حیاتی‌ترین بعد «ریسک» باشد: این در نگرش پوتراس نسبت به سوژه‌هایش است. در «شهروند چهار»، او عمدتاً به عنوان روزنامه‌نگاری عمل می‌کرد که اسنودن را در انتقال داستان و افشاگری‌هایش به جهان، کم و بیش به‌عنوان ارزش اسمی می‌گرفت. در «ریسک»، زمانی که او به آسانژ و تیمش نزدیک می‌شود، دیدگاه شخصی او در مورد آن‌ها حتی با تغییر شرایطشان تغییر می‌کند. از آنجایی که به نظر می رسد در ابتدا با احساس تحسین و همبستگی انگیزه پیدا می کند، در نهایت دورتر و انتقادپذیرتر می شود. نتیجه فیلمی است که آسانژ و همفکرانش از آن متنفرند، حتی اگر پرتره پوتراس از آن‌ها از دور شبیه یک حمله به نظر نمی‌رسد.

در این فیلم نیز مانند قبل، پویتراس داستان را به سبک واقعی ارائه می کند. جدای از برخی مکالمات بین فیلمساز و آسانژ، هیچ مصاحبه یا تفسیر متعارفی توسط کارشناسان یا افراد خارجی وجود ندارد، اگرچه پوتراس گهگاه افکار خود را درج می کند و از موسیقی بد خلق (از جرمی فلاور) برای اوج گیری درام استفاده می شود. این یک رویکرد زیبایی‌شناختی است که می‌توان به آن احترام گذاشت، حتی آن را تحسین کرد، حتی اگر در «ریسک» به معنای کمبود اطلاعات زمینه‌ای باشد که در برخی موارد ممکن است بسیار مفید بوده باشد.

این فیلم برای هیچ بیننده ای که تا به حال نام آسانژ را نشنیده باشد، مناسب نیست. در واقع، برای مخاطبانی مناسب است که با حماسه اصلی ویکی لیکس آشنا هستند و بنابراین برای دیدگاه بسیار صمیمی تر و ظریف تر پویتراس از وقایع و شخصیت هایی که رسانه های جریان اصلی تمایل دارند با عبارات تقلیل دهنده تری ارائه کنند، آماده شده اند.

هنگامی که او فیلمبرداری را آغاز می کند، در سال 2010، آسانژ و گروه کوچکش در خانه ای زیبا در حومه انگلیسی اسکان داده می شوند. ویکی لیکس قبلاً اهمیت خود را با انتشار صدها هزار سند طبقه بندی شده در مورد جنگ ایالات متحده در عراق مشخص کرده است و به نظر می رسد که خدمه از احساس مأموریت و شهرت روزافزون آنها خوشحال شده اند. ما می‌بینیم که آسانژ مو نقره‌ای و سارا هریسون، دستیارش، سعی می‌کنند با هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالات متحده تلفنی تماس بگیرند تا درباره تخلیه قریب‌الوقوع اسناد ویرایش نشده توسط طرف دیگر هشدار دهد. آنها فقط در صحبت با یک زیردست موفق می شوند، اما آسانژ، در حالی که نگرش بازیگوشانه ای را حفظ می کند، حتی در این مرحله نیز اهمیت خود را آشکار می کند.

صدایی که پوتراس از آن برای القای برداشت های خود استفاده می کند، البته بعداً اضافه شد، اما به نظر می رسد که چیزی از رابطه اولیه او با آسانژ را ثبت می کند، وقتی او می گوید: "برای من یک راز است که چرا او به من اعتماد دارد، زیرا من به من اعتماد دارم." فکر نکن او مرا دوست دارد."

زمان زیادی نمی گذرد که اتهامات مربوط به آزار جنسی در سوئد مطرح می شود و شروع یک مصیبت طولانی برای آسانژ است که تا به امروز ادامه دارد. سوئدی‌ها می‌گویند که می‌خواهند او فقط برای پاسخ به سؤالات به آنجا فرستاده شود، در حالی که حامیان او معتقدند این تنها بهانه‌ای است برای به دام انداختن و استرداد او به ایالات متحده برای مواجهه با اتهامات بسیار جدی توطئه و جاسوسی. این فرض همیشه به نظر من بسیار معتبر بوده است، و بدیهی است که برای کل داستان بسیار مهم است، اما پوتراس به سبک خود پایبند است و با افرادی که ممکن است بتوانند در مورد آن معتبر صحبت کنند، مصاحبه نمی کند.

او همچنین او را تحت فشار قرار نمی‌دهد که طرف خود را از داستان سوئد بیان کند، اگرچه برخی از احساسات او هنگام صحبت با همکاران و وکلای خود ظاهر می‌شوند. این اظهارات احتمالاً طرفداران زیادی را در میان مترقیان برای او به همراه نخواهد داشت. در حالی که برخی از اطرافیانش از او می‌خواهند که برای هر اهانتی که ممکن است انجام داده، عذرخواهی کند، حتی ناخواسته، او درباره توطئه‌های فمینیستی رادیکال و زنانی که در یک کلوپ شبانه همجنس‌گرا مشارکت دارند زمزمه می‌کند. در نهایت، البته، او گزینه های خود را در دادگاه های بریتانیا تمام می کند و به سفارت اکوادور در لندن پناه می برد و در آنجا باقی می ماند.

پویتراس پس از شنیدن نظرات آسانژ درباره شاهزاده سوئدی چنین می گوید: «این فیلمی نیست که من فکر می کردم دارم می سازم. فکر می‌کردم می‌توانم تضادها را نادیده بگیرم. من اشتباه کردم... آنها دارند تبدیل به داستان می شوند. همانطور که در واقع آنها انجام می دهند.

پویتراس در وقایع نگاری آسانژ/ویکی لیکس به طرز ماهرانه و مناسبی اجمالی اجمالی از جنبه‌های دیگر روایی می‌بیند. TS از داستان در حال آشکار شدن فعالیت سایبری. ما می بینیم که دانیل السبرگ رفتار نادرست ارتش با افشاگر بردلی (بعدها چلسی) منینگ را که به دلیل افشای اطلاعات به رسانه ها شدیدترین مجازات تاریخ را محکوم می کند، محکوم می کند. در سال 2013، پوتراس به ملاقات ادوارد اسنودن رفت و آسانژ را متاسف کرد که اسناد به MSM درز کرده است، نه او. پیش از این، در جریان بهار عربی، شاهد بودیم که فعال Jacob Appelbaum (که در «Citizenfour» نقش آفرینی کرد) رهبران رسانه‌ای و فناوری مصر را به‌جای خدمت به مردم متهم می‌کرد.

در جشنواره فیلم کن در بهار گذشته، پویتراس نسخه‌ای از "ریسک" را به نمایش گذاشت که فاقد عناصری بود که اکنون به عنوان آخرین فیلم عمل می‌کند. از جمله نشان دادن تنفر آسانژ از هیلاری کلینتون که او را دشمن و «جنگ‌خواه» می‌داند. بعدها، زمانی که ویکی لیکس اسنادی را فاش کرد که به دموکرات ها آسیب می رساند، آسانژ به همکاری با روس ها برای تحت تأثیر قرار دادن انتخابات ایالات متحده متهم شد. او این اتهام را رد می کند و معتقد است که با یک "بازیگر دولتی" سروکار نداشته است. در همین حال، Appelbaum - که پویتراس اعتراف می کند که با او رابطه کوتاهی داشته است - به دلیل اتهامات سوء استفاده و سوء رفتار جنسی مجبور به ترک سازمان غیرانتفاعی جایی که در آن کار می کرد، می شود.

با توجه به اینکه سؤالات مربوط به مداخله روسیه در انتخابات 2016 همچنان مفتوح هستند و اپلبام از مصاحبه برای «ریسک» خودداری کرد، پایان فیلم بیشتر فضای آشفتگی و ناراحتی دارد تا حل و فصل. با این حال، این احساس را برای بیننده ایجاد نکرد که افرادی با نقص شخصیتی جدی (خودشیفتگی، ماگالومانیا، اجبار جنسی، چه داری) نمی توانند کارهای بزرگ و مهم در جهان انجام دهند. در عوض، فیلم به نیاز به ایجاد تمایزات روشن بین شخصیت ها و مسائل اشاره می کند. ممکن است اولی بر روزنامه ها تسلط داشته باشد، اما دومی زندگی ما را تعیین می کند. در هر صورت، «ریسک» اثر جذاب دیگری از سینمای تاریخ است که به ما یادآوری می‌کند که لورا پویتراس یکی از اصیل‌ترین، شجاع‌ترین و ارزشمندترین فیلمسازان ماست. این فیلمی است که سال ها بحث و مطالعه را برانگیزد.