The Queen’s Gambit

تاریخ ارسال : 1400/10/13

وقتی کلمات "سریال درام محدود نتفلیکس در مورد اعتیاد، وسواس، ضربه و شطرنج" را می خوانید، اولین صفتی که به ذهن می رسد احتمالا "هیجان انگیز" نیست.

وقتی کلمات "سریال درام محدود نتفلیکس در مورد اعتیاد، وسواس، ضربه و شطرنج" را می خوانید، اولین صفتی که به ذهن می رسد احتمالا "هیجان انگیز" نیست. اما اینجا هستیم، و «گامبیت ملکه»، اقتباس اسکات فرانک از رمان بلوغ والتر تویس با همین نام، مطلقاً استفاده از «مهیج» را می طلبد. این سریال که با اجرای نقش اول مغناطیسی و تقویت شده توسط بازیگری در سطح جهانی، زبان بصری شگفت‌انگیز، تله‌پلی‌ای که هرگز کمتر از گیرایی نیست و تمایلی تحسین برانگیز برای پذیرش تناقض و ابهام، تقویت شده است، یکی از بهترین سریال‌های سال است. اگرچه بدون نقص نیست، به طور خلاصه، یک پیروزی است. و نه فقط به‌عنوان یک درام دوره‌ای جذاب، مطالعه شخصیت‌ها و جشنی برای چشم‌ها، رضایت‌بخش است. همچنین، در قلب خود، یک فیلم ورزشی است که در لباس یک سریال تلویزیونی پرستیژ پیچیده شده است. این را از خود بپرسید: آخرین باری که هوا را روی شطرنج مشت کردید کی بود؟ آیا این چیزی نیست که شما لیاقتش را دارید؟

احتمال این وجود دارد که بث هارمون (آنیا تیلور-جوی برجسته) با کشف سریال عالی فرانک و آلن اسکات، خالق آن، مشت های زیادی را به دست آورد. ما بث را به عنوان یک دختر هشت ساله (ایسلا جانسون) ملاقات می کنیم، زمانی که او در تصادف اتومبیل که باعث کشته شدن مادرش می شود، به طرز غیرممکنی آسیبی ندیده است - حداقل از نظر جسمی. پدرش در تصویر نیست، بنابراین بث خود را در یک مدرسه مسیحی برای کودکان یتیم می یابد. در آنجا، او سه چیز را ایجاد می کند: دوستی با جولین (موزس اینگرام تازه وارد، عالی)، اشتیاق به شطرنج، و وابستگی جسمی و عاطفی به آرامبخش های سبز کوچکی که به کودکان داده می شود تا زمانی که توسط دولت غیرقانونی شوند. وقتی بالاخره مدرسه را ترک می‌کند، دو چیز آخر را در چمدانش در کنار انبوهی از کتاب‌های شطرنج، یک منیت قابل توجه، آسیب‌های ناشناخته، و مقدار کمی از خود بیزاری بسته‌بندی می‌کند. اما این بازی است که او را سوق می دهد و او را هم به قله های دنیای رقابتی شطرنج می فرستد و هم به طور فزاینده ای به انباشت قرص هایش و فراموشی که توسط الکل ارائه می شود.

به طور خلاصه، بث کارهای زیادی برای رسیدگی دارد. خوشبختانه، آنیا تیلور جوی بیش از این کار را انجام می دهد. با اجرای Beth از 15 به بعد، Taylor-Joy عملکردی را ارائه می دهد که هر چه بیشتر با آن بنشینید جذاب تر می شود. این نوبت هم از زرق و برق مست کننده و هم غرور کوچک باارزش است، درونی بدون اینکه هرگز بسته شود، به طرز دلخراشی آسیب پذیر و به شدت خنده دار، اغلب به یکباره. بیشتر داستان به این بستگی دارد که بث چه زمانی و چگونه تنها است - و گاهی اوقات وقتی در میان مردم محاصره می شود، بیشتر تنهاست - و عملکرد تیلور جوی به ویژه در این لحظات قابل توجه است. صحنه‌های بث به تنهایی در خانه‌اش، در آپارتمان غریبه‌ای، در هواپیما، در رختخوابش در شب - همه آنها با انرژی زمزمه می‌کنند که تنها زمانی پدید می‌آید که واقعاً دیده نشده باشد. اما در این مورد، او این انرژی را در اتاقی پر از دوربین ها و اعضای خدمه ایجاد می کند. این نوع صداقت و رهاسازی، مانند رژگونه النورا دوز، از اسطوره های بازیگری است. این یک علامت برجسته دیگر در حرفه جوانی است که قبلاً پر از آنها بود، و به نوعی او هرگز بهتر از زمانی نیست که بث در سکوت پشت یک صفحه شطرنج نشسته است.

ما به آن صحنه‌ها برمی‌گردیم، اما این اشتباه است که فرض کنیم تنها شریک صحنه عالی تیلور جوی دوربین است که از 64 مربع تخته خیره می‌شود. فرانک و الن لوئیس، مدیر بازیگران، گروهی از بازیکنان سنگین را گرد هم آوردند، از جمله بیل کمپ بزرگ به عنوان سرایدار منزوی که بث را به بازی معرفی می کند، توماس برودی سنگستر و هری ملینگ را به عنوان رقبا و متحدان نهایی در دنیای شطرنج، شگفت انگیز ( اگر کمتر از آن استفاده شود) اینگرام، و کارگردان ماریل هلر، که اجرای هیپنوتیزمی را در نقش زنی شکننده، آسیب دیده و دلسوز ارائه می دهد که در نهایت از بث به خانه اش استقبال می کند. در این دسته هیچ آدمی وجود ندارد. حتی بازیگرانی که حداکثر برای یک یا دو صحنه ظاهر می‌شوند، نمایش‌هایی ارائه می‌کنند که احساس می‌کنند کاملاً ساکن هستند. این یک گروه خیره کننده است.

و در اینجا یک امتیاز وجود دارد: همه آنها باورنکردنی به نظر می رسند. «تاج» به درستی به دلیل طراحی مجلل و پرجزئیات تولید و لباس‌پوشی مورد ستایش قرار می‌گیرد، و «The Queen’s Gambit» احتمالاً در مقایسه با نسخه قبلی خود از نتفلیکس با فرکانس‌هایی مشخص خواهد بود. اما با وجود تمام نقاط قوت «تاج»، به ندرت نوع تخیل را در اینجا به نمایش می گذارد. طراح صحنه و لباس گابریل بایندر، رئیس آرایش مو و آرایش، دانیل پارکر، و طراح تولید، اولی هانیش (اولی هانیش (آخرین اطلس ابری، حس 8، و بابیلون برلین)) خیلی بیشتر از به تصویر کشیدن ظاهر و احساس دهه 1960 در ایالات متحده و خارج از کشور. آنها از این زیبایی شناسی برای روشن کردن ذهنیت بث استفاده می کنند. چه زمانی بث جنبه‌های وحشی‌تر آرایش دهه 60 را می‌پذیرد؟ چرا، وقتی او به‌طور نامطمئنی روی لبه‌ها تعادل برقرار می‌کند و خط چشم ضخیم‌اش باعث می‌شود او حتی لاغرتر و شکننده‌تر به نظر برسد. این یکی از نمونه های بسیاری است. فوق العاده متفکرانه و شیک است. آن را شیک شکست جدا شده در نظر بگیرید.

زیبایی‌شناسی دنیای درونی بث نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد، هرچند برای تفصیل آنچه به نظر می‌رسد و معنای آن، کاهش بخشی از لذت (و اضطراب) است که ایجاد می‌کند. جوسنمی‌دانید که به مبارزات بث انرژی درونی می‌بخشد که بیشتر داستان‌های اعتیاد آن را بدیهی می‌دانند یا بیش از حد بازی می‌کنند. و در بیشتر موارد، این دقت و اندیشیدن در تمام داستان‌های موجود در «گامبیت ملکه» وجود دارد (و تم‌های زیادی وجود دارد - بالاخره این یک فیلم ورزشی است که در مبدل است). با این اوصاف، تله‌پلی‌های بسیار عالی فرانک گهگاه دچار تزلزل می‌شوند، به‌ویژه وقتی صحبت از نژاد (جولین شایسته بهتری است) و جنسیت به میان می‌آید. دومی نقصی است که با "بی خدا" فرانک مشترک است - هر دو قلبشان در جای درستی است، اما شاید در رابطه با جنسیت، عشق و واقعیت های یک جامعه مردسالار به اندازه ای که خودشان فکر می کنند متفکر یا روشنگر نیستند.

صادقانه بگویم، سخت است که بیش از حد در مورد این کاستی ها فکر کنید، به خصوص زمانی که شطرنج شروع می شود. شطرنج! خدای من شطرنج مانند هر فیلم ورزشی خوب، این درام دوره ای شخصیت محور با تدوین خود زنده می شود و می میرد. میشل تسورو ویراستار باید ادامه دهد و یک قفسه کتاب برای تمام سخت افزارهایی که قرار است برای «The Queen's Gambit» در حال حاضر تهیه کند، بخرد. سکانس های شطرنج همگی الکتریکی هستند و هر کدام به روشی خاص. یکی باعث می شود نفس خود را حبس کنید. دو تا احتمالا اشک شما را در می آورند. بعضیا خنده دارن بعضی ها عصبانی هستند. برخی از آنها به نوعی بسیار بسیار سکسی هستند. هر کدام برقی هستند و تسورو و تیلور جوی آنها را از طریق مهارت، استعداد و دقت می‌سازند. (در اینجا برخی از اعتبارات نیز مدیون مشاوران شطرنج بروس پاندولفینی و گری کاسپاروف است. من اطلاعات کمی در مورد شطرنج دارم، اما به نوعی "گامبیت ملکه" من را در غیر این صورت متقاعد کرد و به یکباره من را خیره کرد.)

هر داستان واقعاً بزرگ ورزشی نه یک، بلکه دو قلب تپنده دارد. خود ورزش وجود دارد، یک بازی یا مسابقه که بیننده به طور غیرقابل انکاری در آن سرمایه گذاری می کند. و سپس بازیکن یا بازیکنان وجود دارد، کسی که زندگی اش بسیار بزرگتر از بازی است، اما با این وجود تا حدودی توسط آن مصرف می شود. "The Queen's Gambit" هر دو این قلب ها را دارد و هر دو در حال مسابقه هستند. فرانک، تیلور جوی و شرکت هرگز از گفتن هر دو داستان به یکباره دست برنمی‌دارند، و نتیجه پرتره‌ای جذاب از زن جوانی است که برای تبدیل شدن به فردی که می‌خواهد می‌جنگد و برای پیروزی و صلح می‌جنگد. هنگامی که سفر او را به پاریس می آورد، سخنان زنی را به یاد می آورد که او را دوست داشت و مدتی را به گشت و گذار در موزه ها می گذراند و روح او را با چیزی فراتر از شطرنج تغذیه می کند. با این حال، هیچ شکی وجود ندارد که او در جایی، در گوشه ای از ذهنش، چشمانش را به تابلو دوخته است. دیدن آن گوشه و دیدن زیبایی های دنیا به یکباره چه افتخاری است.