Shazam

تاریخ ارسال : 1400/10/11

هر طرفدار مادام‌العمر ابرقهرمان‌ها در یک مقطع زمانی می‌خواسته یکی باشد - ناگهان قدرت‌های فوق‌العاده داشته باشد، با شیطان مبارزه کند، کاری را انجام دهد که انسان‌های معمولی نمی‌توانند انجام دهند.

هر طرفدار مادام‌العمر ابرقهرمان‌ها در یک مقطع زمانی می‌خواسته یکی باشد - ناگهان قدرت‌های فوق‌العاده داشته باشد، با شیطان مبارزه کند، کاری را انجام دهد که انسان‌های معمولی نمی‌توانند انجام دهند. این یک فانتزی است که مستقیماً توسط «شزم!» سرگرم می‌شود، همانطور که کارگردان، دیوید اف. سندبرگ، پیش‌فرض «بزرگ» را در دنیای سینمایی دی‌سی قرار می‌دهد که همچنان در حال گسترش و روشن‌تر شدن است. اما در حالی که "شزم!" مسخره‌تر (و تیره‌تر) از آن چیزی است که ممکن است به نظر برسد، شما آرزو می‌کنید که ای کاش ابرقهرمانش با جرقه‌ای کمی بیشتر می‌آمد.

قبل از قهرمانان و شرورانش، «شزم!» همه چیز در مورد خانواده است بیلی باتسون از آشر آنجل تمیزترین مزاحم‌کننده‌ای است که این روزها می‌توانید در فیلم‌ها پیدا کنید، با پلیس‌های فیلادلفیا شوخی می‌کند و باعث ایجاد غوغا برای مددکاران اجتماعی می‌شود. او به زودی توسط والدین رزا (مارتا میلانز) و ویکتور (کوپر اندروز) که خانواده موقتی حامی و بدجنسی دارند، از جمله دارلا (فیث هرمان) زودرس و یوجین (یان چن) معتاد به بازی های ویدیویی، به یک خانه پرورشی پذیرفته می شود. ). بیلی با فردی کنایه آمیز (جک دیلن گلیزر) که یکی از طرفداران فوق العاده دی سی است، یک اتاق مشترک دارد و حتی برخی از لوازم سوپرمن و بتمن را دارد. و با وجود عشقی که در اطرافش وجود دارد، بزرگترین هدف بیلی این است که از بین برود و مادر بیولوژیکی را پیدا کند که سال ها پیش او را رها کرده است. آمیختن درد بیلی با گرمای خانه جدیدش، «شزم!» پیام شیرینی در مورد نحوه انتخاب خانواده اطرافتان ایجاد می کند، برخلاف فیلم «دزدان مغازه» هیروکازو کوره ایدا که نامزد اسکار شده است.

ابرقدرت‌ها به‌طور تصادفی وارد زندگی بیلی می‌شوند، و «شزم» اینگونه است. بیلی در حالی که در مترو از دست قلدرهایی که فردی را انتخاب کرده بودند فرار می کند، به صخره ابدیت، لانه جادوگر شزم (جیمون هونسو) منتقل می شود. جادوگر رواقی و فوق‌العاده جدی قدرت خود را به بیلی منتقل می‌کند زیرا بیلی را «دل پاک» می‌بیند. وقتی بیلی نام جادوگر را می‌گوید، بیلی می‌تواند از یک نوجوان به یک قهرمان با ظاهر کلاسیک (زاکاری لوی) با اسپندکس قرمز، صاعقه‌ای درخشان بر روی سینه‌اش و شنل، تبدیل شود، بدون اینکه به یک سری قدرت‌هایی اشاره کنیم که بیلی با آن‌ها می‌شناسد. کمک فردی

با این حال، بیلی تنها نیست. دکتر تادئوس سیوانا (مارک استرانگ) دیوانه پس از تجربه انتخاب تصادفی خود به عنوان یک پسر جوان در یک سکانس آغازین بسیار چشمگیر که با یک تصادف رانندگی به پایان می رسد و او از خود متنفر است، راهی برای رسیدن به غار جادوگر پیدا کرده است. برادر و پدر دکتر سیوانا پس از ساختن پورتال خود (یکی از بسیاری از صحنه‌هایی که جلوه‌های ویژه در اینجا آس‌ها هستند)، هفت گناه مرگبار را که در لانه خفته بودند، آزاد می‌کند و هفت روح از حضور بزرگ غرغره‌مانند خود تغییر می‌کنند. شیطانی که دکتر سیوانا می تواند در چشم راست خود حمل کند. وقتی متوجه می‌شود که شخصی قدرت‌های مشابهی با خودش دارد، شروع به شکار Shazam می‌کند، بدون اینکه بداند Shazam در واقع یک پسر نوجوان است.

لوی نقش بسیار دشواری را ایفا می کند که یک تصویر واقعی از توسعه متوقف شده را بازی می کند و هر زمان که بیلی هویت Shazam را فعال می کند وانمود می کند که یک نوجوان است. او دقیقاً این کار را انجام نمی دهد - من مجبور شدم بیش از چند بار به خودم یادآوری کنم که او قرار است مانند یک نوجوان فکر کند و رفتار کند، به جای اینکه چگونه خود را به عنوان یک بزرگسال هیجان انگیز و خوشحال که صدایش به صدا در می آید نشان دهد. چهره توهین یا خطر. برخی از شوخی‌ها در مورد کشف خود Shazam جواب می‌دهند، و زمانی که او از شدت هیجان‌انگیز مارک استرانگ خارج می‌شود، تعادل کمیک قابل‌توجهی دارد. اما می توان دید اکشن و کمدی «شزم» چگونه است! اگر بیلی احساس می کرد یک ایده مشترک بین هر دو بازیگر است، بهتر کار می کند.

مانند اجرای لوی، «شزم!» سعی می کند با کمی اضافی بودن، جذابیت خود را جلب کند. زمانی که دکتر سیوانا به جلسه یک شرکت خانوادگی می رود، با کندن سرها به پایان می رسد. زمانی که قلدرها فردی را در مدرسه انتخاب می کنند، ابتدا او را با کامیون خود گیره می دهند و سپس آن را در مکانی غیرقانونی پارک می کنند. وقتی بیلی متوجه می شود که او در برابر گلوله شکست ناپذیر است، از دزدان فروشگاهی می خواهد که به صورت او شلیک کنند. این نگرشی است که نیمه اول سرگرم‌کننده، پرجمعیت و غیرقابل‌پیش‌بینی را ایجاد می‌کند - می‌توانید در طول یک لحظه پیوند خانواده‌ای به دنبال پاپ کورن بروید و به یک صحنه جادوگر فانتزی مرگبار-جدی بازگردید. اما این گواهی بر دامنه کارگردانی «آنابل: آفرینش» است که هیچ عنصری احساس نمی‌کند که بی‌موقع باشد، این که قرمز روشن هودی بیلی که برای پیش‌نمایش لباس ابرقهرمانی‌اش استفاده می‌شود، به همان اندازه که تاریکی وحشتناک، بخش قطعی پالت رنگ است. که دکتر سیوانا در هر صحنه ای با خود می آورد. وقتی همه چیز با هم مخلوط می شود، "شزم" را می سازند! به تعداد زیادی فیلم

اما یک کیفیت عمده وجود دارد که تقریباً «شزم!» را شکست می‌دهد، صرف نظر از اینکه برخی از داستان‌ها به تکرارهای قبلی شخصیت مربوط می‌شوند یا خیر. آیا هفت گناه کبیره تنها مواردی بودند که از rolodex شرور موجود بود؟ و چرا این موجودات شیطان خاکستری سبز تیره و تار که انگار کسی تجسم آنها را تمام نکرده است، اینقدر متعجب هستند؟ سپس قدرت‌های کسل‌کننده Shazam وجود دارد، اینکه او می‌تواند بسیار سریع بدود، قدرت فوق‌العاده داشته باشد، یا می‌تواند پرواز کند. "شزم!" تلاش می کند تا این خلأ را با خط داستانی «بزرگ» کشف‌شده بلوغ، و راهنمایی‌های موتورموت فردی در مورد چگونگی ابرقهرمان شدن، دور می‌زنیم، اما همه آن‌ها قبلاً مانند «ددپول 2» و «مرد عنکبوتی: به سوی دنیای عنکبوتی» بازی می‌کردند. آن جایی که فیلمنامه دیگری برای خودآگاهی قهرمانان انتظار خنده های بزرگ را دارد و در ازای آن فقط چند خنده دریافت می کند.

و تصادفی نیست با «کاپیتان مارول» اخیر که «شزم!» تا انتها نام رسمی برای ابرقهرمانش وجود ندارد، زیرا همه اینها به سردردی در تاریخ کمیک مربوط به نام اصلی او، کاپیتان مارول، و "کاپیتان مارول" مارول مربوط می شود. در اینجا، نام احمق یک ویژگی عمومی را برای یک ابرقهرمان برجسته می‌کند که برجسته‌ترین عنصرش هویت مخفی اوست - پسری که می‌خواهد مادر بیولوژیکی خود را تقریباً بیشتر از انجام کارهای ابرقهرمانی مناسب پیدا کند. او جانشینی است که دی سی می خواهد او را به عنوان یک فرد ضعیف معرفی کند. مراقب تعداد کوله‌پشتی‌های بتمن یا سوپرمن باشید که در مدرسه بیلی می‌بینید، یا وقتی نوبت به توصیف اینکه چه چیزی یک ابرقهرمان را می‌سازد، به قهرمان‌ها اشاره کنید. نام Shazam ممکن است عنوان باشد، اما حتی نت پایانی فیلم او را در حال نواختن کمانچه دوم می‌داند.

درباره آن عمل سوم – بخشی از دسیسه در «شزم!» در تماشای جوانی است که خیلی بهتر نمی‌داند یاد می‌گیرد از قدرت‌های خود برای خیر استفاده کند و نه فقط یوک‌یوک‌ها، مثل وقتی که Shazam برای نوک‌هایی که رعد و برق از انگشتانش بیرون می‌زند، ترفندهایی انجام می‌دهد. وقتی فیلم تایید می کند که چگونه دنباله ای در مورد همین خط داستانی برای شخصیت های جدید، "Shazam!" به همان اندازه که دوربین سندبرگ به دور یک قطعه صحنه نبرد تبدیل به کارناوال کریسمس می چرخد، به همان اندازه که به سواری اسکرامبلر متصل شده است. "شزم!" زمانی که باید افزایش یابد، سرعتش کاهش می‌یابد، و نشان می‌دهد که عملش کمتر از دیالوگ پرهیاهو بین خانواده موقت بیلی، یا لحظاتی که در آن دکتر سیوانا همه چیز را شرور می‌کند، الهام‌بخش‌تر است. رویارویی بزرگ بین دکتر سیوانا و شزم به‌ویژه به همان اندازه بی‌اهمیت است که وقتی کودکی در همان نزدیکی در حال شکستن چهره‌های اکشن بتمن و سوپرمن با هم نشان داده می‌شود، یکی از لحظات بصری کمیک آن نبرد نهایی.

با این حال، با «شزم» می‌توان لذت زیادی داشت. به عنوان یک کمدی درباره دردهای فزاینده ابرقهرمانی از یک شرکت کمیک که خود را از لحاظ سینمایی نیز کشف می کند. اما در حالی که این یک گام خوب به دور از دگرگونی‌های بی‌پرده قبلی‌های DC است، اما کاهش قابل‌توجهی در تخیل نسبت به «آکوامن» جیمز وان و نسخه ۲۰۰ میلیون دلاری خیال‌پردازی آن فیلم در حین بازی با اسباب‌بازی‌هایتان در استخر شنا است. از همتایان فوق العاده خود، «شزم!» با هدف و اهمیتش واضح‌تر است: این نسخه پرفروشی است که در مقابل یک کارتون صبح شنبه فرود می‌آید، تماشای یک جنگجوی صلیبی کهن الگوی شنل‌پوش است که روز را نجات می‌دهد. داستان بزرگ بعدی ابرقهرمانی به سینماها می آید.